به بستر افتم و مردن كنم بهانه خويش
بدين بهانه مگر آرمت به خانه خويش

بسى شب است كه در انتظار مقدم تو
چراغ ديده نهادم بر آستانه خويش

حسود تنگ‏نظر گو به‏داغ غصه بود
كه هست خاتم مقصود بر نشانه خويش

كليد گنج سعادت به دست شاه‏وشى است
كه بر فقير نبندد در خزانه خويش

نه مرغ زيركم اى دهر سنگسارم كن
چرا كه برده‏ام از ياد آشيانه خويش

مرو كه سوز فغانى بگيردت دامن
سحر كه ياد كند مجلس شبانه خويش

 

 

لطف علی بیک آذر آرد(بابا فغانی)


اشعار شاعران معاصر

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

TKTech.vn از جنس دوست داشتن black pink آموزش کمپیوتر از ابتدا الی پیشرفته کانتر استریک 1.6|مسابقات کانتر|دانلود کانفیگ|دمو صنايع دستي ايران یا بنی آدم وبلاگ و رسانه